داستان های شخصی آقایان الکلی
فرد الکلی و ذهن آشوب گر
بازدید: 607
با سلام من مجتبی الکلی هستم از کرج، امروز به لطف ویاری خداوند مدت 13سال وشش ماه و ده روز است که از هوشیاریم میگذره ،روزانه جلسه میرم و در پیام رسانی شرکت می کنم ،راهنما دارم و راهنمای یکسری الکلی های لوس و نازک نارنجی; مثل خودم هستم ،صبح ها را با زانو زدن، درخواست کمک وخدمت و مراقبه شروع می کنم پس از اتمام روز مجددا با زانو زدن و دعا شکرگزاری و مراقبه روز را به پایان می رسانم.
کوتاه و مختصر بخوام صحبت کنم، از بچگی احساس بی ارزشی شدید داشتم و به دنبال کارهایی بودم که متفاوت و بزرگ و دیده بشم، هیچ چیز ارضام نمی کرد؛ از دنیا و مردمانش متنفر بودم احساس میکردم همه با من دشمنی دارند، کارهای عجیب و غریب میکردم اطرافیانم را آزار و اذیت میکردم با اطرافیانم دعوا می کردم، کافی بود کسی به من محبت کند خیلی زود عاشق و دل بسته او میشدم ،این وابستگی نسبت به جنس مخالف هم بیشتر بود ولی باز اینها هم برایم کافی نبود،رضایت از زندگی وجودنداشت، احساس خلاء و کمبود داشت،کافی بود در جمع کمی بی توجهی و کم محلی ببینم، یادم میاد با دختری دوست بودم که او به یک مصرف کننده ابراز عشق می کرد و به من هم علاقه نشان می داد من هم شروع به مصرف سیگار والکل کردم که توجه اون را بیشتر جلب کنم اما غافل از این بودم که دارم به سمت پرتگاه میروم و طولی نکشید که گرفتار دائمی الکل شدم و به دلیل حساسیت بدنی که پیدا کرده بودم نتوانستم دوری از الکل را تحمل کنم واتفاقات ناگواری را تجربه کردم ،کمپ ها،زندان ها،مراکز درمان دیوانه ها،انواع دارودرمانی ها، متوجه نبودم که مشکل من نبود خداوند در زندگی و خلا روحانی است و راه حل نجات از این منجلاب هم دست خداوند است و شرکت در انجمن الکلی های گمنام و کارکرد12 قدم ،بارها برای فرار از این منجلاب هم دست به خودکشی زدم، آخرین روزها دیگر درگیر چند نوع ماده مخدربودم یک دیوانه تمام عیار شده بودم و مرگ را احساس میکردم، از ناتوانی آخرین روزهای مصرف خداوند را صدا کردم و تقاضای مرگ ومردن برای تمام شدن این بازی از او کردم، وکمک رسید تجربه روحانی اتفاق افتاد ومیل و وسوسه شدید مصرف الکل ناپدید شد،کاش زودتربه نقطه ضعف و ناتوانی رسیده بودم وشکست را قبول می کردم.
امیدوارم یه روزی یه جایی در یکی از جلسات انجمن بزرگ AAشما را ملاقات کنم.